* حالش
اینه !!!
* این درحالیه که تقریبا چهار روزه باهم حرفی نزدیم! نه من پیامی دادم و نه اون! البته که حال خرابش به حرف نزدنمون هیچ ربطی نداره! اون مشکلات خودشو داره خب منم مشکلات خودمو دارم ولی ولی بازم با اینکه دفعهی اولی نیس که چنین شرایطی رو داریم، بازم من انتظار حرف نزدن ندارم
* الان مغزم به شدت داره شاید و اما و اگر میاره من نمیدونم باید چیکار کنم بودن من تاثیری واسه حالش نداره در واقع بودن من اصلا هیچ تاثیری نداره! الان مغزم میگه نه شاید اینطور نباشه ولی خب شواهد کاملا همینو نشون میده:)) مغز من همیشه به طرز عجیبی خوشبینه!
* امشب تولدشه من نمیدونم باید چیکار کنم من از دستش ناراحتم ولی چون میبینم حالش خرابه به خودم اجازه نمیدم ناراحتیمو نشون بدم و این هم اولین باری نیست که این وضعیت پیش میاد اون اکثرا حالش خراب بود و من همیشه همین بودم کسی که تو حال خرابش تاثیری نداره یا اگرم داره انقدر کمه که به چشم هیچکس نمیاد؛ نه خودش نه من!
* نمیدونم مغزمه یا قلبم! نمیدونم کدومشونه که میگه جای اینکه منتظر باشی تکست بده و جوری جوابشو بدی که بفهمه ناراحتی، باید تو شب تولدش بهش بری باهاش حرف بزنی و مرهم دردا و سختیا و ناراحتیاش بشی؛)
* ولی خب از روی تجربه هایی که از قبل دارم میدونم اگرم بهش تکست بدم، یا انقدر دیر جوابمو میده که تا فردا متوجه نشم یا یجوری جوابمو میده که زیاد نتونیم حرف بزنیم و یا حتی اگرم حرف بزنیم، بازم تاثیری به حالش نداره:)
* مشخصه که من چقدر تو فشارم؟ مشخصه که چقدر دارم اذیت میشم؟
* میگن باید چیزی که اذیتت میکنه رو از زندگیت حذف کنی! ولی خب چجوری؟ من نمیخوام یه ناراحتیه دیگه به تمام ناراحتیا و غماش اضافه کنم! ولی از طرفی خودم دارم در کنارش نابود میشم
درباره این سایت